چگونه حریم شخصی را در سوپرویژن در نظر بگیریم؟
تلخیص از کتاب: رویارویی در سوپرویژن[1]
گردآورنده: غزل اسبقی، رواندرمانگر تحلیلی
فرایند سوپرویژن شامل تجاربِ نظارتشوندهی بالینی در مورد خودش و دیگری (بیمار) درحضور یک معلم است و اینکه چه جنبههایی از رابطه میان بیمار و درمانگر به خاطر آورده میشوند، شیوهی یادآوری آنها، معانی که به آنها اطلاق میشود و چگونگی رسیدن به این معانی در سوپرویژن بررسی میشود. سوپرویژن فرایندی است که در طی آن سوپروایزر و نظارتشوندهی بالینی به همراه یکدیگر در حال یادگیری هستند. این یادگیری میتواند درباره بیمار، درباره یکدیگر یا دربارهی خود این افراد باشد.
جلسات سوپرویژن با درمانفردی تفاوتهایی دارد و یکی از نکتههای مهم و قابل توجه در فرایند سوپرویژن حریم خصوصی نظارتشوندهی بالینی است. رواندرمانگرِ کارآموز در موقعیتی دشوار باید تصمیم بگیرد که چه میزان خودافشایی جزء فرایند خلاق است. تمرکز اصلی (شاید اولیهی) سوپرویژن بر رواندرمانیِ بیمار: تجربه روانشناختی بیمار از زندگیاش، تاریخچه و اعمال بیمار است. در واقع جهتگیری سوپرویژنِ رواندرمانی تمرکزِ خاص بر بیمار است. در سوپرویژن این سوال مطرح است که: چگونه به بهترین شکل درباره احساسات درمانگر بالینی در ارتباط با بیمارش صحبت کنند و چگونه از این احساسات مطرح شده بهره آموزشی ببرند؟
حالات عاطفی کارآموز گهگاه دغدغهی اصلی سوپرویژن قرار میگیرد و هدف ما ارائه طرح کلی و راهکارهای مفید آموزشی اما رعایتکنندهی حیطه شخصی است که بتواند به مسائل مرتبط با احساسات کارآموز بپردازد. تحلیلِ آموزشی در خدمت آموزش تجربی، هم درمانی و هم راهبردی بوده است. از طریق بررسی روان خود، فرد نه تنها برخورد کردن با مسائل نِوروز را میآموزد بلکه نیروهای روانی را که به طور مداوم تظاهر مییابد نیز مشاهده میکند.
لازم است که رواندرمانگر از گفتوگو با سوپروایزرش پیرامون چگونگی تحمل و تعبیر کردن احساسات خود حداقل تا اندازهای که این احساسات به درمان مرتبطاند بیاموزد. سوپرویژن نباید تنها گفتوگویی درباره تجارب عاطفی دانشجو در پیشبُرد درمان باشد بلکه مهارتهایی که نهایتاً درمانگر را به تشخیص، تحمل و تحلیل کردن تجارب عاطفیاش تجهیز میکند نیز باید آموزش داده شود و کاربردهای آموزشی این است که در بخشی از برنامه آموزشی رواندرمانیِ دانشجویان باید توانایی خوداندیشی و تحلیل خود را اکتساب کنند.
درمانگر باید بتواند هیجانات شدیدی را که از طریق داستانهای بیانشده توسط بیمار به او منتقل میشود تاب آورده و آنها را بررسی کند. درمانگر همچنین باید بتواند هیجانات مختلف تشدید شدهی درون خودش را که در بافت درمان و در واکنش به درمان کردن، ایجاد شده است تاب بیاورد و بررسی کند. این فرایند زمانی پیچیده میشود که واکنشهای هیجانی درمانگر به نظر خودش ناآشنا و مخل دانسته میشود.
تابآوری درمانگر بر احساساتش او را قادر میسازد که بدون این که واکنش خودبهخودی به آنچه احساس میکند بدهد دریافت هوشیارانه داشته باشد. او باید نسبت به دانستن پالس هیجانی خود علاقهمندی و کنجکاوی داشته باشد در حالی که به آنچه در مییابد واکنش تکانهای ندهد.
یک رواندرمانگر باید بتواند بدون کاستن از آگاهی هوشیارانه احساساتش آنها را مهار کند. بیش از اندازه تکیه کردن بر انواع فرونشانی، مانند کوچکشماری، عقلانی کردن یا شوخی برای تاب آوردن شدت هیجانی در موقعیت درمان این خطر را در پی دارد که ارتباط درمانگر با واکنشهای عاطفیاش نسبت به بیمار و حالات عاطفی خود بیمار قطع شود. مهارت مهار هوشیارانه حالت عاطفی به معنای توانایی شناسایی درست ماهیت حالت عاطفی درون خود است.
درمانگر بدون استفاده از گزینههای اجتماعیِ معمولی مانند کنارهگیری از رابطه یا اعتراض کردن به آن باید حالات عاطفی شدیدش را نسبت به بیمار شناسایی کند. مشکلسازترین حالات عاطفی آنهایی هستند که منجر به زخم بر خودشیفتگی درمانگر یا ایجاد ملال در او میشوند. بازشناسی حالت عاطفی درمانگر گاهی از طریق تداعی ممکن میشود: حرکت از افکاری که از طریق عواطف به ذهن خطور میکند به سوی خاطرات مرتبط با خود عاطفه. این نوع بازشناسی میتواند در فرایند سوپرویژن تجربه شود. مواقع دیگر درمانگر مستقیم از عاطفه بدون هرگونه بافت تداعیکنندهای آگاه میشود.
درمانگر باید بر مجموعهای از فرایندهای درون روانی که برای واکنش به هیجان انتقالمتقابلی به کار میرود تکیه کند. توانایی در مهار کردن، شناسایی و نهایتاً تحلیل یا مرتبط ساختن تجارب عاطفی درونی درمانگر به محرکهای موجود. رشد و تحول تواناییهای درمانگر از طریق این فرآیندها چالش مهمی برای سوپرویژن است. در طول سوپرویژن درمانگر با خودکاوی مواجه میشود این کار معمولاً در عرصهی حرفهای یا کاری انجام نمیشود و معمولاً برای محیطهای درمانی نگه داشته میشود.
ارتقا و رشد آگاهی عاطفی در پی خودکاوی یا تحلیل خود هدف پیچیده سوپرویژن محسوب میشود که نیازمند تدوین روشهای آموزشی خاص است. آگاهی عاطفی و خودکاوی فرد با آنچه به صورت واقعی و نظری با استفاده از تکنیکهای آموزشی موجود آموزش داده شده است یکی نیست، بلکه موضوعی کاملاً خصوصی است. نه تنها درمانگر باید برای نقاط کور مرتبط با نِوروزش تحت درمان قرار بگیرد بلکه باید تجربهی مشاهده نیروهای روانی خودش در عمل را نیز داشته باشد.
بین رواندرمانی و سوپرویژنِ رواندرمانی تشابهات زیادی وجود دارد که نیاز به جا دادن مفاهیم رواندرمانی در چهارچوب آموزشی را قابل درک میسازد. هم رواندرمانی و هم سوپرویژن موقعیتهای دوتایی هستند که با دقت رویدادهای مهم زندگی و تجارب هیجانی دو فرد مختلف حاضر در آن رویدادها را مورد ارزیابی قرار میدهند، هم رواندرمانی و هم سوپرویژن فرایندهای مکاشفهآمیز هستند، آنها ماهیت خوداندیشی دارند و هوشیارگر هستند، هر دو واکنشهای عاطفی غیرقابل پیشبینی در بافت ارتباطی با قدرت نامساوی را تولید و آشکار میسازند و هر دو میزان وابستگی و یا واپسروی را ارتقا میدهند.
اما توجه به این نکته ضروری است که اطلاعات در دسترس دانشجو و سوپروایزر در سوپرویژنِ رواندرمانی خیلی متفاوت است در گفتوگوی سوپرویژن هیچ تاریخچهی شخصی یا حرفهای مشترکی به طور جامع مورد بررسی قرار نمیگیرد، این در مورد اطلاعات پیرامون عملکرد دانشجو در موقعیتهایی به غیر از جلسات درمانیِ مورد بحث و نیز تعاملات در سوپرویژن که به طور مستقیم مورد مشاهده قرار میگیرد نیز صدق میکند. ارتباط بین سوپروایزر و درمانگر برخلاف آنچه در رواندرمانی و روانکاوی رخ میدهد معمولاً برای ارزیابی مشارکتی در دسترس نیست، در نتیجهی این تفاوت عمیق، اطلاعات در دسترس سوپروایزر در مقایسه با اطلاعات در دسترس درمانگر رواندرمانی و روانکاوی خیلی محدود است.
هم رواندرمانی و هم سوپرویژن در ارتباط هدفمند، دونفره، مبتنی بر همکاری و مداوم رخ میدهند. با وجود این در سوپرویژن برخلاف رواندرمانی باید به بیشتر از یک نفر در ارتباط خدمترسانی صورت گیرد. در رواندرمانی این فرد بیمار است در سوپرویژن دانشجو و بیمار در پیامد سهم دارند.
در جلسات سوپرویژن، اطلاعات شخصی باید تنها در خدمت درمان و سوپرویژن مورد پرسش قرار گیرند، احساس امنیت برای قابل پیشبینی بودن رابطه درمانی لازم است، چرا که با فرد همچنان عادلانه برخورد میشود و شرمسار و تحقیر نمیشود، این باور که مشورتگیرنده به مشاور اعتماد پایهای و احساسِ علاقه داشته باشد بینهایت مهم است تا جایی که قویتر از احساسات غیرقابل اجتناب شرم و گناه و احساسات سطحی در رواندرمانی و سوپرویژن آن است.
شناخت تفاوتهای ذاتی بین ارتباطات در سوپرویژن و رواندرمانی در ماهیت داوطلبانه بودنشان، کنترل داشتن در انتخاب مشاور، محتوا و مدت زمان ارتباط و تعداد افرادی که باید به طور همزمان تحت خدمترسانی قرار گیرند به درک مشکلات بالقوه در ارتباط سوپرویژن کمک میکند.
سوپروایزرها و نظارتشوندگان ممکن است درباره اینکه چه چیزی مناسب مورد بحث قرار گرفتن در سوپرویژن است نظرات متفاوتی داشته باشند. زمانی که تفاوت عمده در رابطه با انتظارات شناخته نشده وجود دارد احتمال اینکه سوپروایزر بهخوبی پاسخگو باشد کم است در عوض شناخت و تحمل تفاوتها در خصوص جهتگیری معمولاً منجر به میزانی از انعطاف حتی در غیاب توافق میشود.
همچنین لازم است که سوپروایزر برای ادامه دادن به بررسی اطلاعات شخصی، برآوردی از ظرفیت ارتباط کاری به دست آورد. درباره نقاط قوت شخصی و حرفهای دانشجو نیز برآوردی باید به عمل آید. چقدر احتمال دارد که درمانگر احساس کند که میتواند افشاگری شخصی کند؟ توسط سوپروایزر وادار شود که این عمل را انجام دهد و بعد احساس پشیمانی کند؟ چه شانسی وجود دارد که این بحث به جای کاهش اضطراب آن را افزایش دهد؟ آیا درمانگر در نهایت احساس خجالت میکند؟ سوپروایزر میتواند انتخاب کند که برخی از سوالات را به طور مستقیم در گفتوگو مطرح کند و همچنین میتواند فهم خود از ماهیت شخصی اطلاعات را مطرح کند و درباره برخی گزینهها و خطرات همراه آن آزادانه بحث کند. سوپروایزر پس از برآورد اینکه امکان بحث پیرامون اطلاعات وجود دارد باید تصمیم بگیرد که آیا این بررسی مفید است یا نه و بررسی باید در چه جهتی پیش رود.
سوپروایزران بالینی از قبل اطلاعات کافی برای تعیین این مورد ندارند که آیا خودافشاگری اهداف آموزشی در سوپرویژن را پیش میبرد یا مانعی بر سر راه آن است. از منظر این قطعیت نداشتن، میتوان سوالاتی پیرامون ارتباط آن با آموزش و درمانِ بیمار مطرح کرد و با هم به آنها پرداخت. درمانگر و سوپروایزر خودافشاگری را تا جایی که نیاز آموزشی وجود دارد باید ادامه دهد. آنها همچنین به طور همزمان از سایر مداخلات متداول غیر آموزشی شخصی نیز استفاده میکنند.
در فرایند سوپرویژن بررسی این موارد نیز مهم است که آیا هم سوپروایزر و هم درمانگر قادر به مهار شناسایی و تفکر درباره احساسات خود هستند؟ آیا رابطهشان مراقبت و امنیت دارد یا اضطراب و خجالت تولید میکند؟ آیا ابهامات پیرامون این سوالات بهخصوص به صورت مشارکتی مورد بحث قرار گرفته است تا درمانگر نیست فرمان را به دست داشته باشد و تنها رهگذری در فرآیند سوپرویژن نباشد؟
در انتها میتوان گفت یک سوپروایزر این آزادی عمل را دارد که بین بررسی خودافشاگری درمانگر و بررسی متعارفتر، با مداخلات شخصی کمتر، مانند نمونهسازی، راهنمایی آموزشی و پرسش بالینی متمرکز، در رفت و آمد باشد. پس از روشنسازی موضوع خودافشاگری درمانگر به صورت آموزشی یا بالینی، سوپروایزر میتواند از مداخلاتی که به حریم خصوصی بیمار احترام میگذارد استفاده کند، اما همچنان به نیاز بالینی یا آموزشی شناخته شده بپردازد.
[1] رویارویی در سوپرویژن، دنیل جیکوبز، دیوید پاول و دونالد جیمیر، ترجمهی فاطمه کشوری و فریبا نامنی، نشر قطره، تهران: ۱۴۰۰
بدون دیدگاه