تنها قصد و نیت خوب کافی نیست.

آیا تا به حال آنقدر سخت کار کرده اید که هرچه بیشتر خسته شوید، کار برایتان دشوارتر بشود و از اهدافی که در نظر دارید فاصله بگیرید؟ به بیانی دیگر، یک قدم به جلو و دو قدم به عقب بروید.
برای نشان دادن اینکه تنها قصد و نیت خوب کافی نیست، کارمان را در نظر می گیریم. شغل ما اغلب چیزی فراتر از یک شغل است. آن ها روابط را نشان می دهند: با خودمان، با دیگران، با فروشندگان و مشتریان، با کالاهایی که طراحی و خلق می کنیم و می فروشیم، با خدماتی که ارائه می کنیم، با محیط و با روشی که هر کدام از ما، تنهایی و یا گروهی بر جهان تاثیر می گذاریم. زمانی که ما تمام تمرکز خودمان را بر درآمد می گذاریم، این ارتباطات دستخوش تغییر می شوند. به بیانی دیگر هرچه سخت تر برای موفقیت کار کنیم، گیج کننده تر و دشوارتر می شود.
معنا در آگاهی از لحظه نهفته است و زمانی که ما از لحظه دور می شویم، اثربخشی مان را از دست می دهیم. حتی زمانی که ریسک بالاست و موفقیت ضروری و حیاتی است، تمرکز کردن بر نتایج نسبت به خود پروسه می تواند در راه رسیدن به نتیجه ی موفق مانع ایجاد کند. همه ی ما می دانیم که چگونه عمل می کند: عصبانیت و اضطراب ما در مورد اینکه یک کار را “درست انجام دهیم” ما را از ” درست انجام دادن” باز می دارد. هرچه انتظارمان از چیزی بیشتر باشد، از به اتمام رساندن واقعی آن دورتر می شویم و کمتر قادر خواهیم بود تا در پیشرفت موفقیت آمیز آن شرکت کنیم.
روانکاو شناخته شده و فیلسوف مکتب هستی گرایی ویکتور فرانکل این موضوع را اراده ی متناقض نامیده است. اراده ی خوب ما، می تواند دلیل شکست ما باشد. زمانی که یک موفقیت آنقدر مهم می شود که ما از روابطی که بخش اساسی پروسه را تشکیل می دهد، چشم پوشی می کنیم، در واقع در حال کاشتن دانه های اشتباهی هستیم. ما به معنای خودمان، به دیگران و به پروسه بی توجهی می کنیم.
“رئیس من پول ها را نمی دهد”، ” رئیس من از من متنفر است”، چندین بار این صحبت ها را شنیده اید؟ به حرفی که می زنید فکر کنید، واقعا چه معنایی دارد و چگونه می تواند بر خودتان و یا همکاران دیگرتان اثر بگذارد؟ درست است رئیستان ممکن است کاستی هایی نیز داشته باشد. در بسیاری از موارد آن ها به دلایل خوبی وارد سازمان شده اند. پس اگر به رئیستان به دلیل داشتن کاستی هایش بی توجهی کنید، در واقع به خودتان خیانت کرده اید و فرصت رشد و یادگیری را از دست داده اید.
زمانی که از فرصت ها چشم پوشی می کنیم تا لحظات با ارزش و پر معنایی با دیگران داشته باشیم_ چه در کار و چه در زندگی شخصی_ در واقع فرصت موفقیت های بلند مدت خود را از دست می دهیم. زمانی که روابطمان را پرورش می دهیم، معنای موفقیت به صورت تصاعدی افزایش می یابد. زندگی ها روز به روز و دقیقه به دقیقه به موفقیت می رسند و موفقیت های هدف مدار ما قابل دسترس تر می شوند.
شاید تعداد کمی از ما در زندگی آسیب ندیده باشند. ما طلاق می گیریم، بعد از سال های زیادی که خدمت کرده ایم، کارمان را از دست می دهیم، گاهی سلامتی مان را از دست می دهیم، فرزندانمان ناامیدمان می کنند و یا از یکدیگر ناامید می شویم. زندگی همانقدر که می تواند پر از موفقیت باشد، پر از شکست نیز هست.
زمانی که شکست هایمان کاربردی می شوند، می توانیم بر آن ها چیره شویم. به جای ادامه دادن با ناامیدی و خشم به دلیل از دست دادن شغل و یا یک رابطه، می توانیم با توانایی احساسی و فهم خود ادامه دهیم. سپس در یافتن شغل بعدی و رابطه ی بعدی از عقل و تجربه ی بیشتری استفاده می کنیم. جذابیتمان بیشتر و فرصت هایمان افزایش می یابد.
معنا در قدردانی از لحظه، در سپاسگزاری، در آگاهی و در روابط نهفته است. زمانی که آگاهی ما تنها بر روی گذشته و یا آینده متمرکز شده است، تمامی ارتباطاتمان را با زمان حال از دست می دهیم، یعنی زمانی که هستیم، دیگران هستند و معنا در آن جا وجود دارد. زمانی که قدردان زمان حال نیستیم، در واقع قدردان کل پروسه نیستیم.
زندگی های ما به صورت ذاتی با معنا همراه است، بدون در نظر گرفتن اینکه ما چگونه موفقیت خود را اندازه گیری می کنیم. زمانی که با تلاش به اوج یک موفقیت حرفه ای دست پیدا می کنیم، احساسی که به دلیل آن موفقیت به وجود می آید عموما زودگذر است. به هدف رسیده ایم، ماموریت به پایان رسیده است، حالا چه؟ ناگهان حسی شبیه به غرق شدن ما را احاطه می کند، خلاء در ما جای می گیرد و از اینکه این ها همگی چه معنایی دارند شگفت زده می شویم. اگر معنا را در آخر رها کنیم، آن زمان است که پایان واقعا پایان می شود.
اگر در زندگی شخصی و کاری خود، به ارزش های اصلی خود پایبند بمانیم، معنا را پایه ریزی کرده ایم. زمانی که با آگاهی در لحظه زندگی و کار کنیم، به معنا مرتبط می مانیم. ماهیت وجودی ما و زندگی هایمان، معنا است. تفاوتی ندارد که کجا کار می کنید، با زندانی افکار خود نبودن و با کار نکردن بر علیه خود، می توانیم معنا را به زندگی و کار خود بیاوریم.

نویسنده: الکس پاتاکوس
Alex Pattakos

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *